حوض نقاشی
دیروز امتحان سازه داشتیم.خیلی خونده بودم.بلد هم بودم.توی ترم هم خونده بودم. ولی استاد نامردی نکرده بود و سوالات کنکور رو به ما داده بود.خیلی خیلی سخت بود. اشکمونو دراورد.امروز هم امتحان آبیاری سطحی بود.ما رو انداخته بودن توی یه راهروی باریک. یکی اونطرف،یکی هم این طرف.تارسیدم همکلاسیم که کنار من افتاده بود،تا رسیدم گفت ای ول خانوم خانی اومد. گفتم چیه؟تقلب میخای؟دیگه شروع کرد به تعریف کردن که آره خانوم خانی خوب بلده. همش پای تابلو بود سوال حل میکرد.من میدونم آبیاریش خوبه.اروم گفتم:آره.آخرشم من بدبخت میفتم و همتون پاس میشین. هیچی دیگه سر امتحان کلی تقلب کردیم.مراقب رو دیوونه کردیم.استاد یه دونه سوال از نرم افزار داده بود که بفهمه کیا پروژشونو خودشون انجام دادن.هیچی دیگه.هیچ کدوممون بلد نبودیم.من پروژم تو کیفم بود برگشتم به مراقب گفتم میشه از پروژه من نگاه کنی جواب رو بگی بنویسیم؟بیچاره تعجب کرد از اینهمه وقاحت...خخخخخ.... طفلی همکلاسیم که گفت بهم جوابارو برسون خودش همرو بهم رسوند.....هی تقلب میکردیم و مراقب هم میدید و دعوامون میکرد. بازم رومون کم نمیشد.....از دستمون عاصی شده بود هی به استادمون التماس میکرد که بره.استاد بهش گفت:خسته شدی؟ گفت نه.بچه ها خیلی شلوغ میکنن.استاد سریع گفت کی شلوغ میکنه؟مام سریع خودمونو جمع کردیم.خخخخخ..... اون یکی پسره پاشد حاضر شد که برگشو بده و بره که یهو استاد به مراقب گفت شما دیگه برید. پسره تا دید مراقب رفت سریع نشست سر جاش.استاد گفت چی شد پس؟ گفت هیچی استاد.یکم دیگه بشینم شاید فرجی شد.منظورش همون تقلب بود دیگه..... از اونطرف رفتم به استاد سازه میگم برگه هارو تصحیح کردی؟ اومد مثلاً یه جواب دندان شکن بهم بده،کلمه گیر نیاورد. برگشت گفت مگه مرغه؟ و من هنوز دارم فکر میکنم که چه ربطی داشت؟ رفتم به استاد ابیاری میگم استاد تو رو خدا 9 ترمه نشی!!! برگشته میگه 9 ترمه بشی،چی میشه مگه؟جونت سلامت:((( نتیجه اخلاقی داستان اینه که دیگه قید ارشد خوندنو زدم...همین...میخام این یه مدت تعطیلی فقط استراحت کنم...فقط زندگی کنم
Design By : Pichak |