حوض نقاشی
وقتی این اتفاق افتاد بدجوری خورد تو پرم. حالم گرفته شد. حسابی با همه چی لج کرده بودم. ولی هرطور که بود امتحانمو عالی دادم. آخه عاشق درس بودم. هیچ جوری نمیخواستم درسمو ول کنم. همه تلاشمو میکردم.ولی روز به روز ذهن من تحلیل میرفت و حسابی اُفت تحصیلی پیدا کرده بودم. غصه میخوردم ولی کاری از دستم برنمیومد. تا اینکه دیپلممو گرفتم. نمیخاستم ضعیف نشون بدم.بگن با یه مشکل کم آورد و درسشو ول کرد.موندم پشت کنکور.چون نمیدونستم چه جوری باید برا کنکور بخونم. یه سال بکوب خوندم تا دانشگاه سراسری قبول شدم. رشته برام مهم نبود.مهم دانشگاهش بود. میخواستم به همه ثابت کنم که یه مریضی کوچولو نمیتونه منو از پا در بیاره. حسابی درس میخوندم.گرچه درس بقیه از من بهتر بود. مثلاً بچه درسخون بودن دیگه.ترم اول شدم نفر پنجم کلاس. ترم دوم یکم معدلم اومد پایین. ترم سوم که مریض شدم و مشروط شدم. هی ترمها گذشتن و من ناامیدتر میشدم. آخه بچه ها همشون تقلب میکردن و معدلشون میرفت بالا. من تنها کسی بودم که تقلب نمیکردم. اخه هیچ دختری دور و بر من نبود. اونا با تقلب معدلشون میرفت بالا و من با معلومات خودم هی تنزل میکردم. الان یکی داره با تقلب هایی که کرده با شرط معدل میره ارشد اون یکی انگیزه پیدا کرده برا کنکور میخونه این منم که نابود شدم....دیگه حتی دعا نمیکنم. دیگه از خدا هیچی نمیخام. من فقط خستم...خیلی همین شد که از درس و دانشگاه حسابی زده شدم. دیگه شوق خوندن ارشد رو از دست دادم. همین یه ترم باقیمانده رو هم به زور دارم طی میکنم. در آخرش یاد گرفتم هیچوقت نباید راه راست رو رفت. قدیمیا دروغ گفتن که بار کج به منزل نمیرسه. اینا با قطره قطره ی اشکم نوشته شده. برای دل خودم نوشتم....بمیرم برای خودم که انقد تنهاست ... خدایا شکرت
Design By : Pichak |